شارش جفری ـ هاملJeffery-Hamel flowواژههای مصوب فرهنگستانشارش یک شارة گرانرو در مجرایی با دیوارههای واگرا یا همگرا که از یک چشمه یا چاه، واقع در محل تلاقی دیوارهها، منشأ میگیرد
حامللغتنامه دهخداحامل . [ م ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از حمل . برَنده . حَمْل کننده . بردارنده ٔ چیزی برخود. نگاه دارنده . باربردار. ج ، حَمَلة : حاملی محمول گرداند تراقابلی مقبول گرداند ترا. مولوی .- حامل اسفار
هامللغتنامه دهخداهامل . [ م ِ ] (ص ) همدل و موافق . (ناظم الاطباء). || مشابه و یکسان . (ناظم الاطباء) (اشتینگاس ) .
هامللغتنامه دهخداهامل . [ م ِ ] (ع ص ) شتر به چرا گذاشته ٔ بی ساربان ، مذکر و مؤنث در وی یکسان است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). هامل من ابل ؛ کانت متروکة بلاراع و لاقائم علیها. (معجم متن اللغة). ج ، هوامل ، همولة، هاملة، هَمَل (اسم جمع)، هُمَّل ، هُمّال ، هَملی ̍.
عاملدیکشنری عربی به فارسیعامل (عوامل) , حق العمل کار , نماينده , فاعل , سازنده , فاکتور , عامل مشترک , دسته گذار , رسيدگي کننده , مربي , نگاهدارنده , کارگر , عمله , ايجاد کننده , از کار در امده , مزدبگير , استادکار