یلجارلغتنامه دهخدایلجار. [ ی ِ ] (ترکی ، اِ) ایلجار. الجار. همگان . عموم . همه ٔ مردم . گروه کثیری از افراد یک ده یا شهر یا کشور که برای کاری یا دفاع از میهن آمادگی و اجتماع داشته باشند. (یادداشت مؤلف ).
لجایرلغتنامه دهخدالجایر. [ل َ ی ِ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان انگوت بخش گرمی شهرستان اردبیل ، واقع در 35 هزارگزی باختر تازه کند انگوت و 26 هزارگزی شوسه ٔ بیله سوار به اصلاندوز. کوهستانی ، گرمسیر، دارای 1
گلزارلغتنامه دهخداگلزار. [ گ ِ ] (اِ مرکب ) جای بسیار گل . گلناک . رَزغة. (منتهی الارب ). مطین . (مهذب الاسماء) (دهار) : همچنان کز نم هوا به بهارشوره گلزار و باغ گلزار است . ناصرخسرو.چه بودت گرنه دیوت راه گم کردکه بی موزه درون ر
الجارفرهنگ فارسی معین(اِ) [ تر. ] (اِ.) = ایلجار. یلجار: 1 - مردمانی که بیستگانی خوار نباشند و به حمیت وطن در مقابل دشمن به مدافعه پردازند و با لشکر ملوک همداستان شوند. 2 - اجتماع گروه بسیاری از رعایا برای انجام دادن کاری .