یلغونلغتنامه دهخدایلغون . [ ی ُ ] (ترکی ،اِ) در ارسباران ، درختچه ٔ گز. (یادداشت مؤلف ). در خلخال «اولغون » و گاهی «یلغون » یا «یولغون » گویند.
لغیونلغتنامه دهخدالغیون . [ ل ِ ] (معرب ، اِ) لژیون : پرسید و گفت : نامت چیست ؟ گفت : ما لغیونانیم ، زیرا بسیارانیم . (ترجمه ٔ دیاتسارون ص 184).
لغویونلغتنامه دهخدالغویون . [ ل ُ غ َ وی یو ] (ع ص ، اِ) ج ِ لُغَوی ّ. لُغَویّین . دانشمندان علم لغت .