شیرخاگینcustardواژههای مصوب فرهنگستانمادۀ غذایی پخته مرکب از شیر و تخممرغ و شکر که با نشاستۀ ذرت قوام یافته باشد
قیتارلغتنامه دهخداقیتار. [ ] (اِ) قیثار. یکی از ابزارهای موسیقی و طرب که دارای سیمهائی است . ج ، قیاتیر. (از اقرب الموارد). نوعی از سه تار. (آنندراج ). معرب گیتار است .
کتگارلغتنامه دهخداکتگار. [ ک َ ] (ص مرکب ) کتگر. درودگر. (فرهنگ جهانگیری )(ناظم الاطباء). نجار. (ناظم الاطباء). کتکار. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کتگر و کتکار و درودگر شود.
کثارلغتنامه دهخداکثار. [ ک ُ / ک َ ] (ع ص ، اِ) بسیار. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). || گروه بسیار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). جماعات . (از اقرب الموارد).
کثارلغتنامه دهخداکثار. [ ] (اِ) به لغت بربری جوز ارقم است . (فهرست مخزن الادویة) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
شکر کردنلغتنامه دهخداشکر کردن . [ ش ُ ک َ دَ] (مص مرکب ) سپاس گفتن . ثنا گفتن . سپاس نعمت خدای تعالی و جز وی کردن . (از یادداشت مؤلف ) : شکر کن شکر خداوند جهان را که بداشت به تو ارزانی بی سعی کس این ملک قدیم . ابوحنیفه ٔ اسکافی (از تاریخ بیهق
نغمهلغتنامه دهخدانغمه . [ ن َ م َ / م ِ] (از ع ، اِ) نغمة. آواز. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (آنندراج ) . نوا. (ناظم الاطباء). آوا. نغمة. رجوع به نغمة شود : شده نغمه ٔ چنگ بر سوک مرگ که خواهد فروریختن تار و برگ .<p class=
باریکلغتنامه دهخداباریک . (ص ) نازک و لطیف چون کمر و لب . بارک مخفف آنست . (آنندراج ). نازک . (ارمغان آصفی ). میرحسن دهلوی گوید : لب باریک تو زیر خط شبگون دیدم چو هلالی که شبانگاه برون می آید. (آنندراج ).هر چیز دراز و گرد و کم قطر م
رشتهلغتنامه دهخدارشته . [ رِ ت َ / ت ِ ] (اِ) ریسمان . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ) (برهان ). ریسمان و حبل و رسن . (ناظم الاطباء). تار ابریشمی یا پنبه ای . (از شعوری ج 2 ورق 20</sp