کجورلغتنامه دهخداکجور. [ ک َ ] (هندی ، اِ) نام دوایی است که آنرا زرن باد و اهل مکه عرق الکافور خوانند. گویند این لغت هندی است . (برهان ). اسم هندی زرنباد است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). و رجوع به کچور و زرنباد شود.
کجورلغتنامه دهخداکجور. [ ک ُ ] (اِخ ) اسم ولایتی است در اصطلاح جغرافیانویسان قدیم از تبرستان که شهر رویان قدیم بوده است تنکابن بدانجا و با نور که رستمدار باشد نزدیک . (از آنندراج ). نام بلوکی در مازندران . (ناظم الاطباء). نام یکی از نواحی سه گانه ٔ منطقه ٔ تنکابن و منطقه فعلی بخش مرکزی شهرستا
کجورلغتنامه دهخداکجور. [ ک ُ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکز دهستان بلده کجور در بخش مرکزی شهرستان نوشهر است . سکنه 156 تن . کوهستانی وسردسیر. آثار ابنیه ٔ قدیمه در آنجا مشاهده می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). در ترجمه ٔ سفرنامه
کزورلغتنامه دهخداکزور. [ ک َ وَ ] (اِخ ) گزور. دهی است از دهستان گنجگاه بخش سنجبد شهرستان خلخال با 597 تن سکنه . از دو محل بفاصله ٔ دو کیلومتر بنام کزور بالا و کزور پایین تشکیل شده و سکنه ٔ کزور بالا 301 تن است . (از فرهنگ جغ
قجورلغتنامه دهخداقجور. [ ق ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حسین آباد بخش دیواندره ٔ شهرستان سنندج . در 28000گزی جنوب باختر دیواندره و 8000 گزی شوسه ٔ سنندج به سقز واقع است و موقع آن کوهستانی و سردسیر و سکنه ٔ آن <span class="hl"
cankerدیکشنری انگلیسی به فارسیشکنجه، ماشرا، یکجور افت درختان میوه، نوعی شته یا کرم، برفک، فاسد شدن، فاسد کردن
cankersدیکشنری انگلیسی به فارسیقوطی ها، ماشرا، یکجور افت درختان میوه، نوعی شته یا کرم، برفک، فاسد شدن، فاسد کردن
قرحةدیکشنری عربی به فارسیماشرا , خوره , اکله , يکجور افت درختان ميوه , نوعي شته ياکرم , فاسدکردن , فاسدشدن , زخم , ريش , جراحت , جاي زخم , دلريش کننده , سخت , دشوار , مبرم , خشن , دردناک , ريشناک , قرحه , زخم معده , قرحه دار کردن يا شدن , ريش کردن
یکجوردیکشنری فارسی به انگلیسیalike, consistent, equable, exact, identical, identically, steady, similarly, uniform
یکجوردیکشنری فارسی به انگلیسیalike, consistent, equable, exact, identical, identically, steady, similarly, uniform