لغتنامه دهخدا
کژدل . [ ک َ دِ ] (ص مرکب ) کژخاطر. کنایه از کسی که مزاج او براستقامت نباشد و در موزون و ناموزون فرق نکند. (آنندراج ). بداندیش . بدنهاد. (ناظم الاطباء) : چون صبا مجموعه ٔ گل را به آب ژاله شست کژ دلم خوان گر نظر بر صفحه ٔ دفتر کنم . <p class