یکه قوزلغتنامه دهخدایکه قوز. [ ی ِک ْ ک َ قُزْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گوکلان بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس ، واقع در 16000گزی شمال خاوری کلاله و 42000گزی شمال خاوری گنبدقابوس ، نزدیک به قرناس ، با 50
چپقی شمعspark plug cap, spark plug connector, plug lead connector, plug capواژههای مصوب فرهنگستانقطعهای که سیم شمع را به شمع اتصال میدهد
چکه چکهلغتنامه دهخداچکه چکه . [ چ ِک ْ ک َ چ ِک ْ ک َ ] (ق مرکب ) قطره قطره . چیکه چیکه . (در بسیاری لهجه ها). قطره های آب یا هر مایع دیگر که پی در پی چکد. رجوع به چکه شود.
کپه کپهلغتنامه دهخداکپه کپه . [ ک ُپ ْ پ َ / پ ِ / ک ُپ ْ پ َ / پ ِ ] (ق مرکب ) توده توده انباشته . (فرهنگ فارسی معین ).تَل تَل . توده های متعدد و پراکنده گرد هم . کوت کوت .
فارسیانلغتنامه دهخدافارسیان . (اِخ ) دهی از دهستان کوهستان بخش مینودشت شهرستان گرگان که در 24 هزارگزی خاور مینودشت واقع است . جایی کوهستانی ، سردسیر و دارای 630 تن جمعیت است . آب آنجا از چشمه سار و محصول عمده ٔ آن غلات ، ابریشم
گوکلانلغتنامه دهخداگوکلان . [ گ ُ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای شهرستان گنبدقابوس ، همچنین نام یکی از طوایف ترکمن است . این دهستان در قسمت خاور شهرستان و قسمتی در دشت است و اکثر قراء آن در دره های کوهستانی واقع است و هوای دشت معتدل و هوای قراء کوهستانی به نسبت ارتفاع محل سردسیرتر است . آب قراء
یکهفرهنگ فارسی عمید۱. تک؛ تنها.۲. یگانه؛ بیهمتا؛ بینظیر.⟨ یکه خوردن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز] تکان خوردن و حیرت کردن.⟨ یکهوتنها:۱. تنها.۲. بهتنهایی.
یکهدیکشنری فارسی به انگلیسیjar, jump, lone, shake, shock, single, solitary, spring, start, turn, unit, unity, wince, wrench
دربیکهلغتنامه دهخدادربیکه . [ ] (اِخ ) طوایفی بوده اند ساکن ولایت گیلان و اسم خود را به یکی از قلل البرز گیلان داده اند که فعلاً آنرا درفک می نامند. (یادداشت مرحوم دهخدا).
دریکهلغتنامه دهخدادریکه . [ دِ ک ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان لاهیجان بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد. واقع در 52 هزار و پانصدگزی باختر مهاباد و 2 هزارگزی خاور راه شوسه ٔ خانه به نقده با 276 تن سکنه
پیلیکهلغتنامه دهخداپیلیکه . [ ک َ ] (اِخ ) پیلیتزه . نام نهری به لهستان و ازجمله ٔ انهاری است که از طرف چپ بنهر ویستوله میریزد و آن در ایالت کیلتزه نزدیک قصبه ای موسوم بهمین نام سرچشمه گیرد و بطرف شمال شرقی جاری گردد و 240 هزار گز از مجرای آن صلاحیت سیر سفاین د
پیلیکهلغتنامه دهخداپیلیکه . [ ک َ ] (اِخ ) نام شهرکی است در قضای اولکوز از ایالت کیلتزه در 63 هزارگزی شمال شرقی اولکوز. دارای دباغ خانه ها، و دستگاههای کرباس بافی و تجارت بسیار رایج . (قاموس الاعلام ترکی ).
تاریکهلغتنامه دهخداتاریکه . [ ک َ ] (اِخ ) ده کوچکی از دهستان جوانرود بخش پاوه ٔ شهرستان سنندج . کوهستانی ، سردسیر است و 44 تن سکنه دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).