لغتنامه دهخدا
آبادانی . (حامص مرکب ) عمران . عمارت . (دستوراللغة) : آن زمین را که دروست برکت و آبادانی و قاعده های استوار می نهد. (تاریخ بیهقی ). متحیر گشت و گفت آنچه در دنیا برای آبادانی عالم بکار آید... در این آیت بیامده است . (کلیله و دمنه ). و بهیبت و شوکت ایشان