عنبرپوشلغتنامه دهخداعنبرپوش . [ عَم ْ ب َ ] (ن مف مرکب ) عنبرپوشیده . آلوده به عنبر. عنبرآلود : عطسه مغز نافه را خالی کند از بوی مشک آستین چون برفشاند زلف عنبرپوش او.صائب (از آنندراج ).
انبرولغتنامه دهخداانبرو. [ اَم ْ ب َ ] (اِ) امرود. (ناظم الاطباء) : فروناگذشته بگیرد گلوچو ناپخته باشد هنوز انبرو.میرنظمی (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 126 الف ).و رجوع به امرود شود.