جملانلغتنامه دهخداجملان . [ ج ِ ] (ع اِ) ج ِ جُمَیل ، بمعنی بلبل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به جُمَیْل شود.
زملانلغتنامه دهخدازملان . [ زَ م َ ] (ع مص ) زمل . لنگان راه رفتن از نشاط. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به زمل شود.
کملیانلغتنامه دهخداکملیان . [ ک ُ ل ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان ایل تیمور است که در بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد واقع است و 114 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
قملانلغتنامه دهخداقملان . [ ق َ ] (اِخ ) شهری است به یمن . (منتهی الارب ). شهری است به یمن از مخلاف زیبد. (از معجم البلدان ).