فافیرلغتنامه دهخدافافیر. (معرب ، اِ) بردی . پاپیروس . (یادداشت بخط مؤلف ). اسم بردی است . (فهرست مخزن الادویه ). به لغت مصر قسمی از بردی است که از او کاغذ سازند. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). فافیرا.فافیورس . فافیروس . پاپیروس . رجوع به پاپیروس شود.
پفیفرلغتنامه دهخداپفیفر. [ پْف ِ / پ ِ ف ِ ] (اِخ ) (ایدا...) نام زنی سیاح و رحاله از اهالی اطریش متولد وین در 1797 م . و متوفات بهمانجا در 1858 م . شوی وی در جوانی بمرد و او پس از آنکه فرزندا
فیافیلغتنامه دهخدافیافی . [ف َ فی ] (ع اِ) ج ِ فیفاء. (منتهی الارب ). بیابانها. (غیاث ) : همه شب در ستره ٔ خوافی ظلمت قطع فیافی آن مسافت میکرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). || مکانهای مستوی و هموار. (فرهنگ فارسی معین ).