فنولغتنامه دهخدافنو. [ ف َن َ / نُو ] (اِ) فریب و غرور. || (ص ) فریفته و مغرور. (برهان ). فریفته . غره . (صحاح الفرس ).
فنویلغتنامه دهخدافنوی . [ ف َن ْ ن ُ وی ی ] (ص نسبی )منسوب به فنویه که نام جد خاندانی است . (سمعانی ).