GADدیکشنری انگلیسی به فارسیGAD، سیخک، سیخ، دیلم، گوه، نیزه، سنان، شلاق سیخی، ترابخدا، جاد فرزند یعقوب و زلفه، با میله بستن، با میخ محکم کردن، هرزه گردی کردن
gadsدیکشنری انگلیسی به فارسیسال، سیخک، سیخ، دیلم، گوه، نیزه، سنان، شلاق سیخی، ترابخدا، جاد فرزند یعقوب و زلفه، با میله بستن، با میخ محکم کردن، هرزه گردی کردن
ابزارکgadgetواژههای مصوب فرهنگستانابزار کوچک و نوساختهای که در آن فنّاوری نوی به کار رفته است و کارهای مخصوصی را انجام میدهد
ابزارکسازgadgeteerواژههای مصوب فرهنگستاننوعی بنسازۀ نیرومند برای طراحی و پیشنمونهسازی و ساخت افزارههای الکترونیکی یا مجموعهای از اجزای الکتریکی کوچکتر
قَدِگویش بختیاریروىِ، به. qad-e deraxt>:به درخت؛ qad-e levâsât:روى لباسهایت؛ bezan gad-e divâr:به دیوار آویزان کن> .
نشانگان برانگیختگی جنسی پایاpersistent sexual arousal syndrome, PSAS, persistent genital arousal disorder, PGADواژههای مصوب فرهنگستانپدیدهای عمدتاً مربوط به سلامت جنسی زنان که در آن فرد از برانگیختگی مکرر اندام تناسلی، که بهلحاظ کیفی با برانگیختگی ذهنی متفاوت است، شکایت دارد