انجولغتنامه دهخداانجو. [ اَ ] (اِ) جزیره و آداک . (ناظم الاطباء). ابخوست . جزیره : در شب هجران سرشک دیده ام دریا شده همچو انجو جسم لاغر در میان آب ماند. ابوالمعالی (از شعوری ج 1 ورق <span class="hl" dir="l
اینجوفرهنگ فارسی عمید۱. در دورۀ ایلخانان مغول، زمین کشاورزی متعلق به دولت یا پادشاه.۲. هرکسی که خاص پادشاه و از متعلقان و منسوبان او باشد.