موی مویلغتنامه دهخداموی موی . (ص مرکب ) پریشان . پراکنده ، چنانکه تارهای مو. آشفته : گرچه صنما همدم عیساست دمت روح القدسی چگونه خوانم صنمت چون موی شدم ز بس که بردم ستمت مویی مویی که موی مویم ز غمت .خاقانی (دیوان چ سجادی ص <span class=
مچ مچ کردنلغتنامه دهخدامچ مچ کردن . [ م ِ م ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) صدا کردن دهان درموقع خوردن غذا. (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ).
سازمان حفظ سلامتhealth maintenance organization, HMOواژههای مصوب فرهنگستاننوعی سازمان ارائهکنندۀ خدمات مراقبت مدیریتشده برای گروهی خاص با رعایت پوشش بیمه برای تمامی اعضای گروه که بودجۀ آن برحسب سرانه برای افراد تحت پوشش یا مراکز طرف قرارداد و بهصورت دورهای تأمین میشود
سازمان حفظ سلامتhealth maintenance organization, HMOواژههای مصوب فرهنگستاننوعی سازمان ارائهکنندۀ خدمات مراقبت مدیریتشده برای گروهی خاص با رعایت پوشش بیمه برای تمامی اعضای گروه که بودجۀ آن برحسب سرانه برای افراد تحت پوشش یا مراکز طرف قرارداد و بهصورت دورهای تأمین میشود