hangدیکشنری انگلیسی به فارسیآویزان شدن، تعلیق، طرزاویختن، مفهوم، تمایل، چسبیدن به، اویختن، اویزان کردن، طناب انداختن، بدار اویختن، متکی شدن بر، اویزان بودن، بدار اویخته شدن، معلق کردن، فروهشتن
خفت کوتاهکن دوسربستهtoggled sheepshankواژههای مصوب فرهنگستاننوعی خفت کوتاهکن که برای جلوگیری از باز شدن آن دو سر طناب را میبندند یا مهار میکنند
خفت کوتاهکن گرهدارknotted sheepshankواژههای مصوب فرهنگستاننوعی خفت کوتاهکن که برای جلوگیری از باز شدن آن در دو سر طناب گره میزنند
ساق پرّهblade shankواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از شکل غیرماهیوار پرّه که بُن را به بخش ماهیوار متصل میکند