کیبولغتنامه دهخداکیبو. [ ک َ / ک ِ ] (اِ) مرغی است بزرگ ، و آن را دینار هم می گویند، و بعضی گویند مرغکی است کوچک و رنگهای مختلف دارد و آشیانی سازد که گویی از ریسمان بافته اند و از درخت آویزان کند. (برهان ) (آنندراج ). در عربی «تنوط». (حاشیه ٔ برهان چ معین ).<
کبولغتنامه دهخداکبو. [ ک َب ْوْ ] (ع مص ) کُبُوّ. بر روی افتادن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر) (از اقرب الموارد). || بی آتش شدن آتش زنه . (از منتهی الارب ). آتش از سنگ آتش زنه بیرون ناآمدن . (تاج المصادر). || بلندشدگی خدرک . (منتهی الارب ). کبو آتش ؛ بلند گردیدن آن . (از اقرب الموارد). کبا ا
قبولغتنامه دهخداقبو. [ ق َب ْوْ ] (ع مص ) به انگشتان فراهم آوردن . || بلند برآوردن بنا را. || چیدن زعفران را. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
بدیل کرۀ کاکائوcocoa butter alternative, CBAواژههای مصوب فرهنگستانچربی یا چربیهایی که میتوانند همه یا بخشی از خواص کرۀ کاکائو را داشته باشند