لوـ لوlo-lo, lift-on lift-offواژههای مصوب فرهنگستاننوعی بارگیری و تخلیه، بهویژه در کشتیهای بارگُنجی، که در آن از جرثقیل برای جابهجایی بار استفاده میشود
لوش لوشلغتنامه دهخدالوش لوش . (ص مرکب ) پاره پاره : گر بجنبد در زمان گیردش گوش بر زمین زن تا که گردد لوش لوش .عیوقی .
loosedدیکشنری انگلیسی به فارسیآزاد شده، شل و سست شدن، رها کردن، برطرف کردن، نرم و ازاد شدن، حل کردن، سبکبار کردن، درکردن، از قید مسئوليت ازاد ساختن
loosensدیکشنری انگلیسی به فارسیلاغر، نرم کردن، شل کردن، سست کردن، از خشکی در اوردن، لینت دادن، ضعیف کردن
loosingدیکشنری انگلیسی به فارسیاز دست دادن، شل و سست شدن، رها کردن، برطرف کردن، نرم و ازاد شدن، حل کردن، سبکبار کردن، درکردن، از قید مسئوليت ازاد ساختن