pileدیکشنری انگلیسی به فارسیتوده، ستون، کپه، پایه، کومه، مقدار زیاد، کرک، پارچه خزنما، ستون لنگرگاه، ستون پل، پرز قالی وغیره، توده کردن، کومه کردن، اندوختن
پیکان 2point 2, pile 1/ pyle, arrow pointواژههای مصوب فرهنگستانکلاهک فلزی نوکتیزی که بر سر تیر قرار میگیرد متـ . سرتیر arrowhead, head1
سُفتmicropyleواژههای مصوب فرهنگستانمنفذی در تخمکپوش گیاهان که معمولاً لولۀ گَرده ازطریق آن وارد تخمک میشود