wordدیکشنری انگلیسی به فارسیکلمه، واژه، حرف، لغت، سخن، لفظ، گفتار، فرمان، قول، خبر، عهد، پیغام، فرمایش، خطابت، لغات را بکار بردن، با لغات بیان کردن
واژهwordواژههای مصوب فرهنگستانلفظی با معنا و مفهومی مشخص متشکل از آواهایی بههمپیوسته با الگوهای زیروبمی و تکیه که در نوشتار با حروفی در کنار هم و با فاصله از یکدیگر مشخص میشود و در جمله صورتهای دستوری گوناگونی به خود میگیرد
دشواژهtaboo wordواژههای مصوب فرهنگستانواژههایی که بیان آنها در نزد قومی به دلایل مذهبی یا رعایت ادب پسندیده نیست
پرسشواژهwh-wordواژههای مصوب فرهنگستانهریک از واژههای طبقهای از واژهها مانند چه، کدام، کجا، که برای پرسش به کار میروند متـ . واژۀ پرسشی question word,interrogative word
اسم رمزpasswordواژههای مصوب فرهنگستانرمزی برای شناساندن کاربر به سامانۀ رایانهای تا کاربر بتواند به سامانۀ دستیابی داشته باشد
شبهجملهsentence wordواژههای مصوب فرهنگستانواژهای که بهتنهایی همچون جملهای مستقل مفهوم کاملی را برساند اما مثل جمله دارای نهاد و گزاره نباشد
نقشنماfunction word, grammatical wordواژههای مصوب فرهنگستانواژهای عموماً بدون معنای واژگانی مشخص و دارای معنای دستوری که در جمله نقش نحوی یا ساختاری ندارد متـ . واژۀ نقشی