هامنلغتنامه دهخداهامن . [ م ُ ] (اِ) مخفف هامون است که زمین هموار و دشت سخت باشد که قبول باران نکند. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). بیابان . دشت . هامون . || سطح مستوی . (فرهنگستان ).
هامینلغتنامه دهخداهامین . (اِ) وزنی برابر بیست وپنج استار. (فرهنگ نظام ). رجوع به استار شود. ابن سینا در قانون نقل نموده که هامین پنج استار است و بیست درهم و چهار اوبولو . (از فرهنگ نظام ). وزنی معادل بیست وپنج استار و چهار اوبولو. (یادداشت به خط مؤلف ).
هوپمنلغتنامه دهخداهوپمن . [ م َ ] (هزوارش ، اِ) به لغت زند و پازند روی را گویند و به عربی وجه خوانند. (برهان ). هزوارش کلمه ٔ پهلوی ِ«رُد» به معنی روی است . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ).