آبکشیلغتنامه دهخداآبکشی . [ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) شغل و عمل آبکش : دو ترکمان از خیل او بیامدند و مدتها بر آن قلعه آبکشی کردند. (راحةالصدور راوندی ).
گاوکشیلغتنامه دهخداگاوکشی . [ ک ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اسفندقه ٔ بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت ، واقع در 107000گزی جنوب ساردوئیه . سر راه فرعی بافت به جیرفت . جلگه ، معتدل ، دارای 125 تن سکنه ، آب آنجا از قنات ، محصول آنجا غ
گاوکشیلغتنامه دهخداگاوکشی . [ ک ُ ] (حامص مرکب ) عمل گاو کشتن . || (اِ مرکب ) محلی که در آن گاو کشند.
عوکشةلغتنامه دهخداعوکشة. [ ع َ ک َ ش َ ] (ع اِ) ابزاری است کشتکاران را که بدان خرمن را بر باد دهند و صاف نمایند. (ازمنتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
عبقسیلغتنامه دهخداعبقسی . [ ع َ ق َ ] (اِخ ) احمدبن ابراهیم فراس المکی العبقسی ، مکنی به ابوالحسن ، از جعفر دبیکی و ابامحمد مقری و جز آنان حدیث شنید و ابوعلی شافعی و جز وی از او روایت کنند. (از اللباب ج 2 ص 116).