abandonدیکشنری انگلیسی به فارسیرها کردن، واگذاری، بیخیالی، رها سازی، تسلیم شدن، ترك گفتن، واگذار کردن، تبعید کردن، دل کندن
آبندونلغتنامه دهخداآبندون . [ ب َ ] (اِخ ) نام قریه ای بجرجان . مسقطالرأس ابوبکر احمدبن محمدبن علی جرجانی آبدونی .
بی بند و باریدیکشنری فارسی به انگلیسیabandon, laxity, promiscuity, indiscipline, license, dissipation, immorality, licentiousness, orgy
ترک کردندیکشنری فارسی به انگلیسیabandon, blow , desert, forsake, jilt, leave, maroon , quit, relinquish, renounce, strand