خالی کردن، بریدن و خارج کردن، از بیخ کندن، قطع کردن
ملایم، پخت، پهن شده در قطبین
عبادت می کند، بریدن و خارج کردن، از بیخ کندن، قطع کردن
تقویت
تخریب شده، بریدن و خارج کردن، از بیخ کندن، قطع کردن
شل، تصریف کلمه
ablate, melt
ablate, amputate, interrupt
ablate, extract, extraction, extricate, siphon
ablate, burn, combustion, ignite, sting
ablate, peck, pickup, removal, remove, subtract, take