abstractدیکشنری انگلیسی به فارسیچکیده، خلاصه، مجمل، جدا کردن، زبده، معنی، رساله، چکیدن، چکیده کردن، ربودن، کش رفتن، تجزیه کردن، جوهرگرفتن از، بردن، انتزاعی، مجرد، مطلق، صریح، غیر عملی، بیمسمی، عاری ازکیفیات واقعی، خشک
abstractsدیکشنری انگلیسی به فارسیخلاصه، چکیده، مجمل، جدا کردن، زبده، معنی، رساله، چکیدن، چکیده کردن، ربودن، کش رفتن، تجزیه کردن، جوهرگرفتن از، بردن
abstractدیکشنری انگلیسی به فارسیچکیده، خلاصه، مجمل، جدا کردن، زبده، معنی، رساله، چکیدن، چکیده کردن، ربودن، کش رفتن، تجزیه کردن، جوهرگرفتن از، بردن، انتزاعی، مجرد، مطلق، صریح، غیر عملی، بیمسمی، عاری ازکیفیات واقعی، خشک
انتزاعیabstractواژههای مصوب فرهنگستانویژگیهایی از اشیا و رویدادها و پدیدهها که مستقل از آنها در نظر گرفته میشوند
انتزاعیabstractواژههای مصوب فرهنگستانویژگیهایی از اشیا و رویدادها و پدیدهها که مستقل از آنها در نظر گرفته میشوند