علامت عَرَضیaccidentalواژههای مصوب فرهنگستانعلامتی در نتنویسی که بهصورت مقطعی برای تغییر زیروبمی به اندازۀ معین یا بیاثر کردن علائم تغییردهندۀ قبلی به کار میرود
اثرانگشت اتفاقیaccidental loop fingerprint, accidental loopواژههای مصوب فرهنگستاننوعی الگوی اثرانگشت که حلقهای یا کمانی یا پیچشی نیست، ولی ویژگیهای مشترک این سه نوع اثرانگشت را دارد
پیش بینی نشدهدیکشنری فارسی به انگلیسیaccidental, casual, unexpected, unforeseen, unlooked-for, unscheduled
غیر مترقبهدیکشنری فارسی به انگلیسیaccidental, unexpected, unforeseen, unhoped-for, unlooked-for, surprise
اتفاقیدیکشنری فارسی به انگلیسیadventitious, accidental, casual, chance, contingent, haphazard, fortuitous, incidental, odd
تصادفیدیکشنری فارسی به انگلیسیadventitious, accidental, casual, chance, coincidental, contingent, haphazard, fortuitous, random