accordدیکشنری انگلیسی به فارسیتوافق، پیمان، سازش، موافقت، مصالحه، اشتی دادن، اصلاح کردن، دلخواه، طیب خاطر، قرار، پیمان غیر رسمی بینالمللی، متفق بودن، نهاد، هم اهنگی، وفق دادن، تصفیه کردن، قبول کردن، جور درامدن، جور کردن، موافقت کردن
هقورلغتنامه دهخداهقور. [ هََ ق َوْ وَ ] (ع ص ) دراز گنده اندام گول . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
عقورلغتنامه دهخداعقور. [ع َ ] (ع ص ) سگ گزنده . (منتهی الارب ). حیوانی که بگزد.(از اقرب الموارد). ضد انوس . ج ، عُقُر : دهر بی منفعت خری است پلیدچرخ بی عافیت سگی است عقور. مسعودسعد.در عمارتها سگانند و عقوردر خرابیهاست کنج عزّ و
disaccordدیکشنری انگلیسی به فارسیتخلف، مخالفت، عدم هم اهنگی، عدم توافق، عدم هم اهنگی داشتن، مخالفت کردن، مخالف کردن