کنشنماییacting outواژههای مصوب فرهنگستانرفتاری آشکار در زندگی روزانه که مفری برای بیان تعارضهای هیجانی ناهشیار است
actionدیکشنری انگلیسی به فارسیعمل، اقدام، کنش، بازی، حرکت، رفتار، فعل، نبرد، جنبش، کار، کردار، تاثیر، تعقیب، اشاره، گزارش، وضع، پیکار، طرز عمل، تمرین، سهم، سهام شرکت، جریان حقوقی، اقامهء دعوا، اشغال نیروهای جنگی، اثر جنگ، جریان، جدیت
رفتار کنشنمایانهacting out behaviourواژههای مصوب فرهنگستانتخلیۀ تکانههای ضداجتماعی یا بزهکارانه، مانند شکنجۀ حیوانات یا حمله به انسانهای بیدفاع