adjustingدیکشنری انگلیسی به فارسیتنظیم، تنظیم کردن، سازگار کردن، تعدیل کردن، میزان کردن، وفق دادن، تسویه نمودن، مطابق کردن
پیچ تنظیم چراغ جلوheadlight adjusting screw, head beam settingواژههای مصوب فرهنگستانپیچی که برای تنظیم راستای نور چراغ جلو در چراغ تعبیه شده است
adjustingدیکشنری انگلیسی به فارسیتنظیم، تنظیم کردن، سازگار کردن، تعدیل کردن، میزان کردن، وفق دادن، تسویه نمودن، مطابق کردن
adjustingدیکشنری انگلیسی به فارسیتنظیم، تنظیم کردن، سازگار کردن، تعدیل کردن، میزان کردن، وفق دادن، تسویه نمودن، مطابق کردن