حفودلغتنامه دهخداحفود. [ ح ُ ] (ع مص ) حفد. حفدان . شتافتن مردم در خدمت . || شتافتن شتر. شتافتن شترمرغ . (تاج المصادر بیهقی ).
هفوتلغتنامه دهخداهفوت . [ هََ ف ْ وَ ] (ع اِمص ) لغزش و خطا کردن . (غیاث ) : از سر هفوت و عثرت ما برخیزد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). || مجازاً، بیهوده گویی . (غیاث از منتخب و صراح ). رجوع به هفوة شود.