agenciesدیکشنری انگلیسی به فارسیآژانس ها، نمایندگی، وساطت، ماموریت، دفتر نمایندگی، وکالت، خبر گزاری، پیشکاری، گماشتگی
agencyدیکشنری انگلیسی به فارسیآژانس، نمایندگی، وساطت، ماموریت، دفتر نمایندگی، وکالت، خبر گزاری، پیشکاری، گماشتگی
تشکیلات امنیتیintelligence services, intelligence agencies, secret intelligence agenciesواژههای مصوب فرهنگستانتشکیلاتی متشکل از سازمان امنیت و دیگر تشکیلات و سازمانها و دوایر دولتی مشابه یا موازی
دفاتر خدماتی همکارagencies of collaboration, AOC 2واژههای مصوب فرهنگستاندفاتر خدمات روابطعمومی که برای اجرای برنامههای یک سازمان در کنار هم همکاری میکنند
تشکیلات امنیتیintelligence services, intelligence agencies, secret intelligence agenciesواژههای مصوب فرهنگستانتشکیلاتی متشکل از سازمان امنیت و دیگر تشکیلات و سازمانها و دوایر دولتی مشابه یا موازی