aggregatesدیکشنری انگلیسی به فارسیترکیبات، جمع، مجموع، تراکم، توده، جمع کردن، جمع شدن، متراکم ساختن، توده کردن
خاکدانهsoil aggregate, aggregate 4واژههای مصوب فرهنگستانواحدی از تودۀ خاک شامل ذرات خاک منسجم و بههمچسبیده مثل کلوخ و ریزدانه و دانه
دانهبندی نامعیارmarginal aggregateواژههای مصوب فرهنگستانسنگدانهای که مشخصات معمول دانهبندی را ندارد، اما برای کارکردی خاص در روسازی مناسب است
انبوهۀ کانیاییmineral aggregateواژههای مصوب فرهنگستانمجموعهای از یک یا چند دانۀ بلوری در یک سنگ رسوبی نارس