نقطة توافقیagreed pointواژههای مصوب فرهنگستاننقطهای پیشگزیده بر روی زمین کهاز ارتفاع بالا قابل تشخیص است و هواگرد را برای تنظیم آتش بر روی هدف یاری میکند
agreeدیکشنری انگلیسی به فارسیموافق، موافقت کردن، موافق بودن، پسند امدن، اشتی دادن، ترتیب دادن، جلوس کردن، متفق بودن، سازش کردن، تن در دادن به، هم رای بودن، درست کردن