alteredدیکشنری انگلیسی به فارسیتغییر کرد، تغییر دادن، عوض کردن، دگرگون شدن، اصلاح کردن، تغییر یافتن، دگرگون کردن، جرح و تعدیل کردن
آکورد درگشتهaltered chordواژههای مصوب فرهنگستانآکوردی که در آن یک یا چند نغمه با استفاده از علائم عَرَضی تغییر میکند
falteredدیکشنری انگلیسی به فارسیفراموشکار، لکنت زبان پیدا کردن، گیر کردن، بالکنت گفتن، با شبهه و تردید سخن گفتن، تزلزل یا لغزش پیدا کردن