حنجودلغتنامه دهخداحنجود. [ ح ُ ] (ع اِ) حنجره . (اقرب الموارد). نای گلو. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || قاروره ای است دراز که در آن ذرور نگاه دارند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). || آوندی است مانند ثله ٔ خرد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد)(آنندراج ). آون
انهضلغتنامه دهخداانهض . [ اَ هَُ ] (ع اِ) ج ِ نَهْض . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). به معنی مابین منکب و شانه جای شتر. (آنندراج ). رجوع به نهض شود.
انهضدیکشنری عربی به فارسیدرست شدن , برخاستن , بلند شدن , برخاست , رم دادن , از خواب بيدار شدن , حرکت دادن , بهم زدن , بهيجان در اوردن , ميگساري , بيداري