حنآنلغتنامه دهخداحنآن . [ ح ُ آ ] (ع اِ) ج ِ حِنّا. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). رجوع به حناء شود.
حنائنلغتنامه دهخداحنائن . [ ح َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ حنین که اسمی است جمادی الاولی و الاَّخرة را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
حنانلغتنامه دهخداحنان . [ ] (اِخ ) بدان که چون یوحنا به اجرای خدمت خود شروع نموده ، حنا و قیافا هر دو رئیس الکهنه بودندو عادت آنزمان بر این قرار یافته بود که هر شخصی رابلقب و منصبی که دارد خطاب نمایند. اگرچه بعد از آن منصب را ترک نموده بود، چنانکه حنا را رئیس الکهنه میگفتند و حال اینکه مدتی ب
حنانلغتنامه دهخداحنان . [ ] (اِخ ) شهری است به اندلس ، جایی با نعمت بسیار و آبادانی و تجارت و هوای معتدل . (حدود العالم ).
رنجآوردیکشنری فارسی به انگلیسیcruel, distressful, evil, hurtful, irksome, miserable, oppressive, sore, weighty, annoying, distressing, impossible
مزاحمدیکشنری فارسی به انگلیسیalbatross, annoying, besetting, bothersome, disruptive, encumbrance, party pooper, hindrance, intruder, intrusive, molester, obtrusive, pest, pestilent, stalker, trouble, vexatious, besetting