answerدیکشنری انگلیسی به فارسیپاسخ، جواب، دفاع، پاسخ دادن، جواب دادن، از عهده برامدن، دفاع کردن، جوابگو شدن، بکار امدن، بکار رفتن، بدرد خوردن، جواب احتیاج را دادن، عهده دار شدن
نسخۀ پیشپخشfirst answer print, answer print, final trial printواژههای مصوب فرهنگستاننسخۀ نهایی و ناطق فیلم که معمولاً نسخۀ پخش از روی آن تهیه میشود
پاسخ 1answerواژههای مصوب فرهنگستانارائۀ شکل دیگری از نهاد بلافاصله پس از آمدن آن در مایۀ غالب در یک فوگ (fugue)
پاسخ همپاreal answerواژههای مصوب فرهنگستانپاسخی که در آن نهاد به درجۀ دیگرِ گام، که معمولاً نمایان است، انتقال مییابد، درحالیکه فواصلِ آن عیناً حفظ میشوند
پاسخ هممایهtonal answerواژههای مصوب فرهنگستانپاسخی که، با حفظ نمای نهاد، فواصل آن را متناسب با مایۀ اصلی تغییر میدهد
answerدیکشنری انگلیسی به فارسیپاسخ، جواب، دفاع، پاسخ دادن، جواب دادن، از عهده برامدن، دفاع کردن، جوابگو شدن، بکار امدن، بکار رفتن، بدرد خوردن، جواب احتیاج را دادن، عهده دار شدن
پاسخ 1answerواژههای مصوب فرهنگستانارائۀ شکل دیگری از نهاد بلافاصله پس از آمدن آن در مایۀ غالب در یک فوگ (fugue)
answerدیکشنری انگلیسی به فارسیپاسخ، جواب، دفاع، پاسخ دادن، جواب دادن، از عهده برامدن، دفاع کردن، جوابگو شدن، بکار امدن، بکار رفتن، بدرد خوردن، جواب احتیاج را دادن، عهده دار شدن
خودپاسخautoanswerواژههای مصوب فرهنگستانامکانی در پایانه یا تلفن یا مودم برای برقراری ارتباط و درک پرسش و ارسال پاسخ لازم به مبدأ تماس
پاسخ 1answerواژههای مصوب فرهنگستانارائۀ شکل دیگری از نهاد بلافاصله پس از آمدن آن در مایۀ غالب در یک فوگ (fugue)