hauntedدیکشنری انگلیسی به فارسیخالی از سکنه، خطور کردن، دیدار مکرر کردن، پیوسته امدن به، تردد کردن، زیاد رفت و آمد کردن در
antedateدیکشنری انگلیسی به فارسیپیش از آن، پیش بودن، پیش بینی کردن، جلوانداختن، پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن
antediluvianدیکشنری انگلیسی به فارسیپیشگویی، ادم کهن سال، ادم کهنه پرست، پیش از طوفان نوح، وابسته به پیش از طوفان
antedateدیکشنری انگلیسی به فارسیپیش از آن، پیش بودن، پیش بینی کردن، جلوانداختن، پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن
antediluvianدیکشنری انگلیسی به فارسیپیشگویی، ادم کهن سال، ادم کهنه پرست، پیش از طوفان نوح، وابسته به پیش از طوفان