enteredدیکشنری انگلیسی به فارسیوارد شد، وارد شدن، داخل شدن، ثبت کردن، بدست اوردن، قدم نهادن در، داخل عضویت شدن، نام نویسی کردن، پا گذاشتن، در امدن، تو آمدن، تو رفتن
زامهدانantheridium, antheridواژههای مصوب فرهنگستاناندامی در برخی نهانزادان که در آن یاختههای جنسی نر تولید میشود