آفندلغتنامه دهخداآفند. [ ف َ ] (اِ) جنگ . خصومت : دلیر و جهانسوز و پرخاشخرجز آفند کاری ندارد دگر. فردوسی .آورد پیامی که مبادا که خوری می مستک شوی و عربده آغازی و آفند.سوزنی .
عفونتفرهنگ فارسی عمید۱. (پزشکی) رشد و تکثیر میکروب در بافتهای بدن که با علائمی مانند تب همراه است.۲. تعفن؛ گندیدگی؛ بدبویی.
آفندفرهنگ فارسی عمیدجنگ؛ پیکار؛ نبرد؛ دشمنی: ◻︎ ابری بفرست بر سر ری / بارانْش ز هول و بیم و آفند (بهار: ۲۸۸).