apprisingدیکشنری انگلیسی به فارسیتعریف کردن، مطلع کردن، اگاهی دادن، براورد کردن، تقویم کردن، قیمت کردن
apprizingدیکشنری انگلیسی به فارسیتعریف کردن، براورد کردن، تقویم کردن، قیمت کردن، مطلع کردن، اگاهی دادن
oppressingدیکشنری انگلیسی به فارسیسرکوب کردن، ستم کردن، ظلم کردن بر، ذلیل کردن، ستم کردن بر، کوفتن، تعدی کردن، در مضیقه قرار دادن، پریشان کردن، فرو نشاندن