چارگوشلغتنامه دهخداچارگوش . (ص مرکب ، اِ مرکب ) چهارگوش . چارگوشه ای .چهارضلعی . دارای چهارضلع. مربع. چارزاویه ای . دارای چهارزاویه . سطحی که اضلاع آن مساوی و زوایای آن عمود بر یکدیگر باشند. رجوع به چارگوشه و چهارگوشه شود.
گورگوزلغتنامه دهخداگورگوز. (اِخ ) یکی از فرمانروایان مغول در ایران که از سال 637 تا 643 هَ . ق . حکمرانی داشت . رجوع به تاریخ گزیده چ عکسی ص 575 و چ عبدالحسین نوایی ص <span class="hl" dir="ltr"
اپرویزلغتنامه دهخدااپرویز. [ اَ پ َرْ ] (اِخ ) پرویز. اپرواز. ابرویز. برویز. || (ص ) مظفر. منصور. گرامی . (برهان ). || (اِ) نامی از نامهای مردان ایرانی .