حرفوشلغتنامه دهخداحرفوش . [ ح َ ] (اِخ ) یوسف . اصلاً لبنانی است و پس از واقعه ٔ 1860 م . به فرانسه رفت و بازگشت و به معلمی دانشکده ٔ آباء یسوعی گمارده شد. او راست : المراسلة التجاریة به عربی و فرانسه چ بیروت 1902 م . المنتخبا
ارفاشلغتنامه دهخداارفاش . [ اِ ] (ع مص )اقامت گزیدن در جائی . لازم گرفتن جائی را. (منتهی الأرب ): ارفش بالبلد. || در اکل و نکاح افتادن . (منتهی الأرب ). در اهیفین (رفش و قفش ) افتادن .
عرفاسلغتنامه دهخداعرفاس . [ ع ِ ] (ع ص ) ناقه ٔ نیک شکیبا بر سیر و سفر. (منتهی الارب ). ماده شتر صبور در حرکت و سیر. (از اقرب الموارد). || (اِ)شیر بیشه . و یا اینکه به این معنی عِفراس بتقدیم فاء صحیح باشد. (از منتهی الارب ). رجوع به عفراس شود.