arguingدیکشنری انگلیسی به فارسیاستدلال، استدلال کردن، مشاجره کردن، بحی کردن، گفتگو کردن، دلیل اوردن، سر و کله زدن
gorgingدیکشنری انگلیسی به فارسیگورینگ، پر خوردن، زیاد تپاندن، پر خوری کردن، بلعیدن، با حرص و ولع خوردن
سنگینخواریgorgingواژههای مصوب فرهنگستانمصرف یک یا دو وعدۀ غذایی مفصل با کلسترول زیاد بهجای سه وعدۀ اصلی