پورپسرلغتنامه دهخداپورپسر. [ ] (ص مرکب ) کسی را گویند که خود را نادان و هیچ مدان وا نماید. و نیز نادان گرفتن پیشینه . (آنندراج ).
چورسرلغتنامه دهخداچورسر. [ س َ ] (اِخ ) از دهات مازندران و استرآباد است . (مازندران و استرآباد رابینو ص 41).
ورزیگرلغتنامه دهخداورزیگر. [ وَ گ َ ] (ص مرکب ) کشاورز. برزگر. برزیگر : سواران جهان را همی داشتندو ورزیگران ورز می کاشتند.دقیقی .
ورزگرلغتنامه دهخداورزگر. [ وَ گ َ ] (ص مرکب ) برزگر. زارع . (ناظم الاطباء). کشاورز. ورزکار است که زراعت کننده باشد. (آنندراج ) : ز شاهانی ار پیشه ور گوهری پدر ورزگر داری ار لشکری .اسدی .
یورشگرلغتنامه دهخدایورشگر. [ ی ُ / یو رِ گ َ ] (ص مرکب ) حمله آور. ج ، یورشگران . (آنندراج ). و رجوع به یورش شود.