harmingدیکشنری انگلیسی به فارسیآسیب رساندن، صدمه زدن، اسیب رساندن، خسارت رساندن، خسارت زدن، خسارت وارد اوردن، خسارت وارد کردن
مسلح کردنarmingواژههای مصوب فرهنگستانتغییر وضعیت سلاح یا مهمات از حالت ضامن به حالت آماده برای شروع آتش
تسلیحگاهarming areaواژههای مصوب فرهنگستانمحوطهای در نزدیکی باند پرواز که هواپیما برای مسلح شدن در آنجا توقف میکند
غیرمسلح کردنde-arming, safingواژههای مصوب فرهنگستانتغییر وضعیت سلاح یا مهمات از حالت آمادهبهآتش به حالت ضامن متـ . ضامن کردن