آمالتئاAmaltheaواژههای مصوب فرهنگستانیکی از قمرهای کوچک مشتری با شکلی غیرکروی و سطحی پر از دهانههای برخوردی
عملطلغتنامه دهخداعملط. [ ع َ م َل ْ ل َ / ع ُم ْ م َ ل ِ ] (ع ص ) سخت و توانا بر سفر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
حملتلغتنامه دهخداحملت . [ ح َ ل َ ] (ع اِ) حملة : حربگه مرد سخندان بسی صعب تر از معرکه ٔ حملت است . ناصرخسرو.رجوع به حملة شود.
امالیتلغتنامه دهخداامالیت . [ اَ ] (ع ص ، اِ) شتران تیزرو. (از تاج العروس از صاغانی ). برخی گفته اند که این کلمه اسم جمع یا جمع است و مفرد ندارد و برخی بر آنند که مفرد آن املوت یا املیت است و قول اخیر را اهل لغت نپذیرفته اند. (از تاج العروس ، ذیل ملت ).
املتلغتنامه دهخدااملت . [ اُ ل ِ ] (فرانسوی ، اِ) خوراکی است که با تخم مرغ و مواد دیگر تهیه کنند. خاگینه . نیمرو. (فرهنگ فارسی معین ).