assimilatesدیکشنری انگلیسی به فارسیجذب می کند، در بدن جذب کردن، همانند ساختن، یکسان کردن، تلفیق کردن، هم جنس کردن، شبیه ساختن، تحلیل رفتن، وفق دادن
assimilateدیکشنری انگلیسی به فارسیجذب، در بدن جذب کردن، همانند ساختن، یکسان کردن، تلفیق کردن، هم جنس کردن، شبیه ساختن، تحلیل رفتن، وفق دادن
همگون شدنassimilateواژههای مصوب فرهنگستانتغییر مشخصه یا مشخصههای یک واحد آوایی برای مطابقت با مشخصه یا مشخصههای واحد آوایی دیگرِ پیش یا پس از آن
گوارده 1assimilated 1واژههای مصوب فرهنگستانویژگی سنگ یا مادهای که فرایند گوارد بر آن انجام شده باشد
همگونشدهassimilated 2واژههای مصوب فرهنگستانویژگی یک واحد آوایی که در مشخصه یا مشخصههای آن همگونی ایجاد شده باشد متـ . همگون