assistدیکشنری انگلیسی به فارسیکمک کن، همکاری، کمک کردن، یاری کردن، مساعدت کردن، دستیاری کردن، معاونت کردن، شرکت جستن، همدستی و یاری کردن، دستگیری کردن، حضور بهم رساندن، توجه کردن، پیوستن به، حمایت کردن از، پایمردی کردن
تزریق اسیدacid feedواژههای مصوب فرهنگستاناستفاده از اسید در عملیات شیمیایی آبهای خنککن برای واپایش میزان جرمگرفتگی کلسیمکربنات و به دست آوردن بیشترین مقدار گندزدایی (disinfection) با استفاده از کلر
ریبونوکلئیکاسیدribonucleic acidواژههای مصوب فرهنگستانبسپاری متشکل از واحدهای ریبونوکلئوتید اختـ . رِنا RNA
اسید پروتونیprotonic acidواژههای مصوب فرهنگستاناسیدی که در محلول آبی، یونهای هیدروژن تولید میکند متـ . اسید برونشتد Brönsted acid
assistanceدیکشنری انگلیسی به فارسیمعاونت، کمک، مساعدت، معاضدت، دستیاری، رسیدگی، مدد، همدستی، پایمردی، مراعات
assistancesدیکشنری انگلیسی به فارسیکمک ها، کمک، مساعدت، معاونت، معاضدت، دستیاری، رسیدگی، مدد، همدستی، پایمردی، مراعات
assistanceدیکشنری انگلیسی به فارسیمعاونت، کمک، مساعدت، معاضدت، دستیاری، رسیدگی، مدد، همدستی، پایمردی، مراعات
سامانة حرکت بین خطوطlane-keeping assist system, active lane-keeping assistواژههای مصوب فرهنگستانسامانهای که با تشخیص خطوط جاده، سبب تداوم و حفظ حرکت خودرو در بین خطوط میشود اختـ . س. ح. خ. LKAS