associationدیکشنری انگلیسی به فارسیاتحادیه، انجمن، تجمع، وابستگی، مشارکت، پیوستگی، اتحاد، شرکت، تداعی معانی، امیزش، ائتلاف
associationدیکشنری انگلیسی به فارسیاتحادیه، انجمن، تجمع، وابستگی، مشارکت، پیوستگی، اتحاد، شرکت، تداعی معانی، امیزش، ائتلاف
انجمنassociationواژههای مصوب فرهنگستانگروهی از افراد یا سازمانها که با هدف خاصی با یکدیگر همکاری میکنند متـ . جامعه